سنگ فرش هایی که از بین تک و توکشان علفهای هرز بیرون زده بود و همان هم با تمام هرزهگیاش به حیاط خانه حیات میبخشید همه و همه یادآور خاطرههای به یادماندنی اند.
آنوقتها بوی عطر یاس فضای خانه را پر میکرد .بام خانهها اگر چه کاهگلی و سقفها اگر چه تیرِ چوبی بود اما مثل همان دیوارها هم پر بود از خاطره.
انگار خانهها با آن معماری دوست داشتنی شان عین آدمها در آن روزها زنده بودند روزهایی که هنوز فناوری آنها را زیر چرخهای توسعه له نکرده و به بهانه مدرنیسم تغییرشان نداده بود.آنوقتها هنوز حیاط خانهها با درختانی سبز با همان حوض پر آب و شمعدانیهای چیده شده دور آن، اتاق هایی کوچک و میهمانانی زیاد ؛ سفره هایی بزرگ؛ صدای پیرمردها و پیرزنانی که حضورشان برکت خانه بود در حیاط خانهها صفای دیگری داشت.
هاونهای سنگی گوشه حیاطها هم دنیایی از خاطره بود .باغچههای کوچک سبزی خوردن سفره مان را تامین میکرد. آلاچیقهای پر از گلهای رز و محمدی و گچهای سفید و گاه زغالهای کشیده شده کف حیاط برای بازی لی لی بچهها روح زندگی را در حیاط خانهها میپراکند.
آنروزها هنوز داشتن باغچه در حیاط خانهها آرزو نشده بود هنوز صدای شرشر باران از ناودانها میآمد و چای خوش عطر همیشه روی سماور و در قوری گلدار مادربزرگ دم میکشید.در آن خانههای دوست داشتنی عطر غذاهای ساده و خانگی همواره به راه بود.آشپزخانه نیازی به هود نداشت و عطر غذایش تا هفت خانه آنطرف تر میرفت. آن خانههای دوست داشتنی، همه چیز را با خود داشت ؛ حوض و باغچه، اندرونی و بیرونی، زمستانی و تابستانی، مطبخ و مصلی، پذیرایی ، حیاط خلوت، زیر زمینهای تاریک و مملو از خرت و پرتهای عتیقه.در آن خانهها اتاق خواب معنایی نداشت. هر جا که هوس میکردی میخوابیدی ؛ گاه در صحن حیاط زیر درختان سیب وگردو یا روی ایوان بزرگ خانه تا نگاهت در برق ستارگان گره بخورد
.
سکوی بیرون خانههای قدیمی جایی بود برای استراحت محلی برای گفت وگو با همسایهها .درهای ورودی خانهها چوبی و دولنگه بود و رویشان به جای آیفونهای تصویری کوبههای حلقه ای و چکشی قرار داشت تا صاحبخانه، زن یا مرد بودن میهمانش را از صدای کوبهها تشخیص دهد.
حیاط، قلب تپنده خانهها بود که نه فقط فضایی برای انجام امور خانه بلکه محیطی برای برگزاری مراسم مختلف عروسی و عزا و خلاصه بهانه ای برای حضور اهل خانه، فامیل و دوستان گرد هم.
خانههای قدیمی جایی بود برای حس آرامش و آسایش ؛ چون معماران چند نسل قبل، تعبیرشان از خانه، جایی برای دور هم جمع شدن اعضا و تقویت دوستیها بود. برای همین در ساختن بنا وسواس داشتند که جهت خانه به سمت نور خورشید و قبله باشد تا در روزهای گرم، سایه داشته باشد و در روزهای سرد آفتابگیر شود.
آمدن مبلها و تختخواب و کنار رفتن صندلیهای فلزی و آن تختهای چوبی لبه دار آغازی شد برای زندگی آپارتمانی.حوضها و باغچهها برچیده شدند و جای سنگفرشهای حیاط را موزاییکهای یک شکل و یکنواخت گرفت. آشپزخانهها پر شد از بستههای کوچک و بزرگ فست فودها و غذاهای آماده ای که هر کدامشان طعم متفاوتی داشتند.
سوغات معماری فرنگی، ارمغان کوتاه شدن تدریجی دیوار آشپزخانهها و اٌپن شدن آنها بود.کلنگها و تیشهها افتادند به جان دیوارهای پر خاطره مان. دیگر خبری از اتاقهای تو در تو و حریم این و آن نبود .
دلمان در این خانههای لوکس میگیرد. بچهها از ماندن در خانهها بیزارند و پارک کوچک محل که اندک جایی برای دویدن دارد را به نشستن در فضایی تنگ و شلوغ که برای این که همسایهها به درونش نگاه نیندازند، با پردههای کلفت پوشیده شده ترجیح میدهند.شاید برای همین است که حالا داشتن تراس بزرگ خانهها برایمان یک آرزوست.نسل امروز بچهها، که روزی در حیاط خانهها به دنبال هم میدویدند و در حوض آب شیرجه میرفتند امروز به آب بازی در لگن پلاستیکی حمامها هم رضایت میدهند.
خلاصه آنکه مردم امروزهمه جور وسایل راحتی دارند؛ گوشت را چرخ گوشت چرخ میکند، سبزی را سبزی خردکن، آب میوه را آبمیوه گیری، جمع کردن خرده آشغالها را جاروبرقی، پاک کردن لکههای چربی را بخارشویها و پودرهای چند آنزیمه ماشین لباسشویی و بقیه کارها را دستگاههای ریز و درشتی که برای رتق و فتق امورخانه ساخته شده اند.زندگی ماشینی درخانههای امروز تعارضات طنز گونه مان را هم بیشتر کرده است عین دغدغههای پیاپی خرید مبل گران قیمت و بعد وسواس کشیدن روکش و پارچه بروی آن . و چه تعارضهای نگران کننده ای است...